#ماه_بنفشم

#Maah_Banafsham
‌
#part6
‌‌
#دیانا:
صبح با صدای پی در پی زنگ خونه بیدار شدم
نیکا بود
-چرا درو باز نمیکنییییی
+خواب بودممم
-نمیخوای بری کنار بیام تو؟؟؟
+چرا چرا بیا تو
نیکا رفت به سمت کاناپه
منم رفتم به سمت دسشویی
بعد از کارای مربوطه و شستن صورتم اومدم بیرون
+نیکی چای یا قهوه
-گگگگ نیکا مگه چقدر سخته میگی نیکییییی،حالا این یبار اشکال نداره قهوه میخورم
+چش نیکی خانومممم(با خنده)
تا اومد کوسن رو پرت کنه سمتم دوییدم به سمت اشپزخونه
قهوه اماده شد.
ریختم داخل فنجونا و بردم باهم خوردیم
-دستت درد نکنه،واقا انرژی گرفتم
+قربونت برم،راستی نگفتی چیشد که بعد از اینهمه مدت یه سری به ما زدی
-راستش اومدم برا پارتی امشب دعوتت کنم
+پارتی؟؟اونم امشب؟؟
-اره دیگه
+منکه نمیتونم بیام،باید بشینم به کارای عقب موندم برسم،بعدشم لباس ندارم باید برم بخرم
-حالا نمیخواد همین امشب به کارات برسی،وقت هست
فکر لباس هم کردم،برا همین اینقدر زود اومدم دیگه،پاشو برو اماده شو بیا بریم
+اخه...
-اخه نداره پاشو دیگه
+باش....